جاده سلامت
سوگمندانه همه در این امر اتفاق نظر دارند که بیماری های قلبی و عروقی روزبه روز در شهر ما رو به افزایش است، با این حال کمتر کسی علت آن سکته وایست قلبی را قدم نگذاشتن در جاده سلامت میداند!
سوگمندانه همه در این امر اتفاق نظر دارند که بیماری های قلبی و عروقی روزبه روز در شهر ما رو به افزایش است، با این حال کمتر کسی علت آن سکته وایست قلبی را قدم نگذاشتن در جاده سلامت میداند!
در متن کوتاهی که موسوی جم آن را در صفحه اجتماعی خود منتشر کرده، فرد تهدید کننده مستقیما به فایلهایی که اخیرا علیه ابراهیم متینیان نماینده رامهرمز و رامشیر در مجلس شورای اسلامی رسانهای شده اشاره کرده است.
منصوری، بصیرت افزایی و جهاد تبیین را یکی از مهمترین ماموریتهای بسیج برشمرد و ادامه داد: در جنگ نرم و رسانه ای دشمنان علیه نظام اسلامی بسیجیان باید نقش خود را به خوبی ایفا کنند تا بدخواهان ملت ایران به اهداف پلید و شوم خود نرسند.
برای مداقه بیشتر، کافی است در کنار دوره نمایندگی فعلی، به دوره ها و رقابتهای انتخاباتی پیشین هم نظری بیندازید! چهره هایی را به خاطر خواهید آورد که در ماههای منتهی به انتخابات به ناگاه بالا آمدند، مطالبه گر شدند و
مولاخلف این عطای ملوکانه را با طیب خاطر پذیرفت و با قوم خود در کرانه رود جراحی رحل اقامت افکند و شهر خلف آباد (رامشیر) را در ۵۰ کیلومتری رامهرمز بنیان گذاشت. وی با وجود این که از نعمت بینایی محروم بود،
فوتبال رامشیر که با ظهور مهدی نوذری، ناب ترین لحظات خود را تجربه کرده بود، پس از کنار کشیدن نوذری حال و روز خوشی را سپری نکرده است.
در این مدت اما یکی از مربیان فوتبال دوست رامشیر با دست خالی و تقریبا به تنهایی، تماشاگران فوتبالدوست رامشیری را دور هم جمع کرده است.
از ویژگی های ظاهری مقام «نبی یعقوب» می توان به گنبد بلند و نیز دو ستونِ منارهمانند در ورودی بنا اشاره کرد. محوطه اطراف آن نیز مملو از آجرهای قدیمی است که مثل سنگفرش، دو ضلع غربی و جنوبی آن را پوشانده اند.
به نظر می آید ما شهروندان دیگر انس و خو گرفتیم و راضی هستیم به این وضعیت و گویی اگر جای این ژولیدگی و اوضاع نا به سامان ، پاکیزگی محیط و جلوه های بصری نیک منظر بدل یابند و جایگزین ، پریشان احوال شویم و ناراضی .
با اینکه دو سه روزی بیش اینجا نبودم اما حس عجیبی نسبت به این شهر پیدا کرده بودم و حالا گویی شهر و دیار خودم را ترک میکردم. از میدان ورودی شهر گذشتیم و وارد جاده اصلی شدیم. به عقب برگشتم تا برای آخرین بار به شهر نگاه کنم…
وقتی از مسجد به خانه بازگشتیم، بو و دود کباب ماهی در فضای محله پیچیده بود. خانم محمد معترض بود که ناهار از دهان افتاده و باید زودتر به خانه بر میگشتید. بعد از صرف ناهار، طبق عادت همیشگی میخواستم نیم ساعتی بخوابم ولی…