با سلام و احترام و خسته نباشید. با عرض پوزش امامزاده سید علوان در مجاورت مضیف شیخ حاتم حمید قرار دارد
نصراله احمدی مهر
سفر به رامشیر – ۱
![سفر به رامشیر – ۱ سفر به رامشیر – ۱](https://ramshirnews.ir/wp-content/uploads/2023/06/Screenshot_20230602_144254_Instagram-620x370.jpg)
غرق در افکار خودم بودم که با صدای یکی از مسافران به خود آمدم.
– سهراه سرانجام پیاده میشیم!
راننده سرعت را کم کرد و زیر پل روگذر فولادی، روبروی پاسگاه توقف کرد. زن و مرد میانسالی آرام و باطمانینه از ماشین پیاده شدند. مرد که گویا راننده را میشناخت، با لبخند و شوخی کرایه را حساب کرد و تشکرکنان به همراه زن به آن سوی جاده رفتند.
– چقدر تا رامشیر مونده؟
راننده در حالی که کرایه دو مسافر را در جیب جاسازی میکرد، گفت:« نزدیکه… چند دقیقه بیشتر نمونده.»
بعد نگاهی به سرتا پای من انداخت و گفت: «سربازی؟»
– نه ! چطور؟
– یه کم جلوتر پدافند هواییه. گفتم یه وقت رد نکنی و اشتباهی بری رامشیر!
– نه ..مهمان دوستی هستم. از همدان آمدهام.
-همدان…همدان! به به…خیلی خوش اومدی . همدان شهر قشنگیه. دو بار رفتم. غار علیصدر و گنج نامه و… .
و بعد از کمی مکث ادامه داد: اتفاقا برخی از همشهریاتون رامشیرند. تو کار نان فانتزی و شیرینی و این چیزا هستند.
به تایید و تشکر سری تکان دادم و متفکرانه به خط ممتد تیرکهای برق که یکی در میان بتنی و چوبی در حاشیه بزرگراه چیده شده بودند، خیره شدم. ناگهان تابلوی سبزرنگی توجهم را به خود جلب کرد:
– سید علوان
چشم گرداندم. حدود ۱۰۰ متر آن طرفتر یک گنبد طلایی با دو گلدسته سبز رنگ دیدم. یادم آمد دیروز که در اینترنت سرچ می کردم تا اطلاعاتی در مورد رامشیر به دست بیاورم، امامزاده «سید علوان» نیز علاوه بر«مضیف میرعبدالله»، «امامزاده سیدهاشم» و «باغ مستوفی» از جاذبه های گردشگری شهر معرفی شده بود.
– سید علوان زیارتگاهه؟
– بله… این روستایی که گذشتیم، اسمش «رمیله» است. «سیدعلوان» یکی از امامزادههای معروف «خلف آباد» است ..مردم اعتقاد زیادی به آن دارند. از شهرهای اطراف هم زیاد به زیارتش میان.
– گفتید خلفآباد؟
– اره.. خلف آباد نام قدیمی رامشیره …موسس شهر در اصل سید خلف مشعشعی از دانشمندان معروف قرن نهم یا دهمه ، دقیق نمی دونم.. قبل از انقلاب اسمش را تغییر دادند و شد : رامشیر .
-جالبه!
سمت راست جاده، مزارع گندم منظره چشم نوازی خلق کرده بودند. وزش نسیم ملایم و نور قرمز خورشید از پشت ابرها، زیبایی این کشتزار را دو چندان کرده بود. شیشه ماشین را آرام پایین آوردم و با موبایل از این صحنه رویایی عکس و فیلم تهیه کردم. قبلا شنیده بودم که زمستان خوزستان زیباست اما حالا دارم از نزدیک می بینم و لذت می برم.
– این همون پدافنده که گفتم.
بعد با دست، به سمت چپ بزرگراه اشاره کرد.
اشاره راننده را دنبال کردم. بر سردر ورودی جاده پدافند، موشکی نصب شده بود و کمی دورتر هم ماکت هواپیمای فرسوده ای نمایان بود.
– البته تا چند سال قبل اینجا پایگاه پنجم شکاری بود که حالا تبدیل به پدافند شده…
در این اثنا موبایلم زنگ خورد. محمد بود. از راننده عذرخواهی کردم و پاسخ دادم. میخواست بداند که کجا رسیدیم. از من خواست به راننده بگویم که ورودی پارک خلیج فارس مرا پیاده کند .
مجددا از اینکه کلام راننده را قطع کرده بودم. عذرخواهی کردم .
– نه بابا..خواهش می کنم. ..خب این هم رامشیر.
در حال نزدیک شدن به میدان ورودی شهر بودیم. میدانِ نه چندان بزرگی که وسط آن المان مذهبی نصب کرده بودند. و دو طرف آن دو شیر سنگی که احتمالا بی ارتباط با نام شهر نیست، از میدان محافظت می کردند!
با خود اندیشیدم کاش قبل از میدان، مثل بسیاری از شهرها، دروازهای می ساختند تا ورودی شهر جلوه زیباتری پیدا می کرد!
ادامه دارد..
برچسب ها :پایگاه پنجم شکاری ، رامشیر ، سفرنامه ، سید علوان
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
👏درود بر استاد بزرگ و خلاق ؛آقای احمدی مهر با اخلاق 🌷
در سپیده دم ازل آن زمان که سازندگی کائنات آغاز میگردید
و کتاب تکوین گشوده میشد نخستین کلمهایی که با قلم تقدیر
بر دیباچه قاموس هستی نقش بست واژه زیبای استاد بود
در این تک واژه ی استاد ،هزاران معرفت خفته
که از آن معرفت هایش هزاران خام ها پخته
و سر فصل این کتاب کهن به تعلیم و تربیت اختصاص یافت♡
داداش مضیف فلان وفلان و….اینها چیزی نیست اطراف رامشیر شهری باستانی بزرگ به نام رضوان وباقدمت ۷۰۰۰ساله هست که متاسفانه دستان سوداگران وصودجویان وجب به وجبشو نابود کردن همشوبردن شهری بزرگ وبندری ساحلی بوده که تا دوران ساسانیان هرمز اول استواربوده وازرامهرمز تا رامشیر بصورت پراکنده امتداد داشته معروفترین آثارش پله طلایی مرکب قایق دختر پادشاه واشیائ بسیارگرانبهای دیگری داشته
با سلام ودرود بر قلم توانا و اندیشه زیبای شما استاد گرامی
ای کاش مسافر همدانی وارد رامشیر نشود و همان تصورات زیبایی که از رامشیر در ذهن داشته، برایش باقی بماند!
احسنت درود بر شما آقای عتابی . بنده کاملاً با نظرتون موافقم.👏 البته خب بستگی به جنبه نگرش افراد هم دارد ؛رامشیر نیمه ایی پُری از محبّت ، معرفت، حجب و حیا، ایمان به خدا و در کل باطنی زیبا دارد. که متأسفانه این دوره زمانه در سایر مناطق شاهد آن نیستیم! و در عین حال نیمه ایی خالی از زیبایی شهری، پاکیزگی معابر ، عدم وجود فضای سبز و گل و گیاه ، عدم وجود روشنایی کافی و امکانات رفاهی. اینجاست که هرکس زِ چشمی مینگرد به شهرِ هزار چهره🙂
سلام خسته نباشد به شما دوست عزیز روایت شما عالی بود بی صبرانه منظریم قسمت بعدی رو بخونیم لذت ببریم امیدواریم یه روز شهری پر از امکانات رفاهی و مسئولی دلسوزی داشته باشم .و یک نکته و هم شهری عزیز ما میتونیم با اتحاد هم دستی یک شهر آبادی داشته باشیم و نسبت به شهر خودمون بی تفاوت نباشیم.تا شهری آباد داشته باشیم.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 43 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۴۲